یوسف خاکیان در روزنامه آفتاب یزد نوشت : فکت اول: در چند روز اخیر خوانندگانی مانند بهنام بانی، بابک جهانبخش، رضا بهرام، آرون افشار، مسعود صادقلو و علیرضا طلیسچی در حال برگزاری کنسرت‌های‌شان در جزیره کیش هستند، نکته قابل توجه آن است که این خوانندگان سقف قیمت بلیت‌های‌شان را ۴۵۰ هزار تومان قرار داده‌اند. رقمی […]

 یوسف خاکیان در روزنامه آفتاب یزد نوشت : فکت اول: در چند روز اخیر خوانندگانی مانند بهنام بانی، بابک جهانبخش، رضا بهرام، آرون افشار، مسعود صادقلو و علیرضا طلیسچی در حال برگزاری کنسرت‌های‌شان در جزیره کیش هستند، نکته قابل توجه آن است که این خوانندگان سقف قیمت بلیت‌های‌شان را ۴۵۰ هزار تومان قرار داده‌اند. رقمی که به طرز شگفت‌انگیزی گران است و موسیقی و کنسرت‌هایش را بیش از گذشته به کالایی لوکس و دست نیافتنی برای اقشار کم‌درآمد تبدیل می‌کند.
فکت دوم: روز ۱۳ آذر حمیدرضا نوربخش مدیرعامل خانه موسیقی در مراسم اختتامیه سومین جشنواره موسیقی امیرجاهد طی سخنانی گفت: «متاسفیم که اجراهای موسیقی مان در این سال ها با بلیت های بسیار گران برگزار می شود و موسیقی از دسترس توده مردم و مخاطبان مهم و اصلی موسیقی دور بوده است. طبقه متوسط جامعه، بدنه‌ی کارمند و دانشجوی جامعه امکان کنسرت رفتن ندارد و اگر هم بتواند شاید سالی یکبار!
۱- چقدر اوضاع بلبشو شده است، هر کسی روی کالا یا خدمتی که ارائه می کند هر قیمتی که دلش می خواهد می گذارد و در جواب هر اعتراضی به بالا بودن قیمت ها خیلی راحت و ساده می گوید: «همینه که هست، می خوای بخوای، نمی خوای نخواه» در حالیکه همه ما آدمیم و حق زندگی کردن داریم، اگر کسی میزان درآمد ماهیانه اش کم است و یا اصلا شغلی ندارد که به واسطه آن درآمدی باشد این دیگر گناه خودش نیست، جامعه باید آنقدر در سطح بالایی از زندگی قرار داشته باشد که حتی طبقه رو به پایینش هم بتوانند نیازهای اولیه زندگی خودشان را تامین کنند و اگر می خواهیم واقعا دریابیم که منظور از «نیازهای اولیه» چیست باید به سطح زندگی مردم کشورهای پیشرفته نظر بیفکنیم و نوع زیستن آنها را مقیاس خودمان قرار بدهیم، چرا؟ به این دلیل که اگر آنها می توانند آنگونه زندگی کنند، ما هم باید بتوانیم. اما می بینیم که در واقعیت قضیه کاملا برعکس است، متاسفانه مردم ما در این سرزمین زندگی آنچنانی ندارند، خیلی از افرادی که در گذشته به قول معروف دستشان به دهانشان می رسید امروز در حال «چه کنم؟» به سر می برند،
کیست که نداند طبقه متوسطی که تا همین چند سال پیش زندگی نسبتا معمولی ای را تجربه می کرد حالا به زیر خط فقر آمده و شده شبیه آدهایی که تا دیروز دلش برایشان می سوخت.
۲- شاید خیلی ها بیان کنند که این مسائل تقصیر دولت است و اوست که قیمت همه چیز را گران می کند، بی تدبیری مدیران و مسئولان دولتی ست که باعث شده قیمت همه چیز با شیبی ۹۰ درصدی بالا برود و هیچکسی نتواند جلویش را بگیرد، واقع بینانه اگر بنگریم بخشی از این مسئله درست است، مسئولان دولتی تا حدودی مقصر ماجرا هستند چرا که آن نظارتی که باید وجود داشته باشد تا قیمت ها به طرز عجیب و غریبی بالا نرود، وجود ندارد. اما اینکه بیاییم و بگوییم هنگامی که هر خدمت یا کالایی قیمتش گران می شود مقصر دولت است و دولت آن را گران کرده، راه اشتباهی را رفته ایم، برای مثال میوه فروش سر کوچه خودتان را در نظر بگیرید، قیمت های اجناس او را با دو میوه فروش دیگر که یکی سر چهارراه و دیگری سر میدان مغازه دارند مقایسه کنید، خودتان هم اذعان می کنید که قیمت یک میوه ثابت مانند «انار» در این سه مغازه متفاوت است، ضمن آنکه وانتی هایی هم که در طول روز میوه به محله ها برای فروش می آورند هم همان انار را با قیمتی متفاوت از سه مغازه مذکور به دست خلق الله می رسانند. حال پرسش اینجاست که آیا دولت این قیمت ها را گران کرده است؟ یا دولت قیمت ثابتی را برای هر میوه به این سه مغازه و آن وانتی و هزاران مغازه و وانتی ای که در سطح شهر به مردم میوه می فروشند اعلام نکرده که هر کسی در قیمت یک میوه ثابت، ساز خودش را می زند؟ نیک اگر بنگریم در می یابیم که دولت قیمت ثابت را معین کرده اما اینکه انتظار داشته باشیم دولت در هر مغازه ای یک مامور بگذارد تا اگر مغازه دار میوه اش را گران فروخت یقه اش را بگیرد، انتظار درستی نیست، این یعنی ما مردم (از میوه فروش مغازه دار تا وانتی دوره گرد تا نانوا و قصاب و بقال و آرایشگر و … ) در قبال خودمان وظایفی داریم که باید آنها ر
ا انجام دهیم و این اصلا ربطی به دولت ندارد، وقتی ما به وظایف خودمان توجه نمی کنیم و کار را همان طور که دلمان می خواهد انجام می دهیم نتیجه همانی می شود که در این بخش مطالعه کردید.
۳- به فکت اول این گزارش توجه کنید، چند کلید واژه را از میان آنها برمی گزینیم و مورد بررسی قرار می دهیم. اولین آنها «جزیره کیش» است و اولین نکته ای که درباره این جزیره می توان به آن اشاره کرد آن است که این جزیره جزئی از خاک ایران محسوب می شود، این یعنی همه مردم حق دارند به آنجا رفت و آمد کنند، اما آیا در واقعیت چنین امری میسر است؟ برای پاسخ این پرسش کافیست قیمت بلیت هواپیما برای سفر به این جزیره را مورد ارزیابی قرار دهید، همچنین قیمت یک شب اقامت در یک هتل نه چندان مجلل. حال پرسش دیگری را مطرح می کنیم، اینکه با این تفسیر چه کسانی توانایی رفت و آمد به این جزیره را دارند؟ مسلما دور مردمی که زیر خط فقر، روی خط فقر و حتی بالاتر از آن زندگی می کنند را باید خط بکشیم چرا که آنان از چنان درآمدی برخوردار نیستند که بتوانند هزینه بلیت هواپیما و اقامت در هتل را بپردازند، تازه این بخشی از مخارجی ست که هر فردی که به کیش سفر می کند باید پرداخت کند، بالاخره کیش رفتن تفریح هم لازم دارد، غذا خوشمزه، استفاده از امکانات رفاهی مانند… (ما که نرفتیم بدانیم چه امکانات رفاهی دارد) و … تمام این مخارج بیانگر یک واقعیت است،
اینکه فردی که به جزیره کیش سفر می کند حتما باید آدم متمولی باشد و به قولی پولش از پارو بالا برود، خاصه افرادی که چند شب هم در این جزیره می مانند و خوش می گذرانند، اگرنه آدمهای معمولی با درآمدهای معمولی نمی توانند به جزیره کیش سفر کنند. کلید واژه دومی که برای بررسی برمی گزینیم «کنسرتهای ۴۵۰ هزار تومانی» است. گفتیم که خیلی ها توانایی سفر به کیش را ندارند چه رسد که بخواهند بروند در این جزیره کنسرت هم تماشا کنند، آنهم با بلیت ۴۵۰ هزار تومانی. اما این را هم بیان کردیم که جزیره کیش همیشه از مهمان پر است و افرادی (بخوانید بچه پولدارها) هستند که به این جزیره سفر می کنند و بالطبع یکی از تفریحاتشان هم تماشای کنسرت است. جالبترین قسمت ماجرا اینجاست که بلیت ۴۵۰ هزار تومانی و حتی خیلی بیشتر از این برای این افراد (بچه پولدارها) اصلا رقمی به حساب نمی آیند، خدا برکت بدهد به پول جیب پدرشان و یا حتی بیزنسی که خودشان دارند، برای این افراد چه فرقی می کند که قیمت بلیت کنسرت چقدر است؟ واژه «گران» سومین کلیدواژه ای ست که آن را برای بررسی برگزیدیم.
سوال: آیا بلیت ۴۵۰ هزار تومانی گران است؟
جواب: برای بچه پولدارها گران نیست، اما برای آدمهای معمولی (خانواده های
متوسط «البته اگر وجود داشته باشند») و آدمهای به شدت معمولی (خانواده هایی که زیر خط فقر زندگی می کنند) گران و بسیار گران است.
سوال: مگر نگفتید آدمهای معمولی و خیلی معمولی به جزیره کیش سفر نمی کنند؟
جواب: نگفتیم سفر نمی کنند، گفتیم نمی توانند سفر کنند. چرایش هم کاملا روشن و واضح است.
آنچه بیان شد نشان می دهد که خوانندگان محترمی که برای اجرای کنسرت به جزیره کیش می روند، به این دلیل روی سن حاضر می شوند و به اجرای موسیقی زنده مبادرت می ورزند که یک کالای لاکچری و گرانقیمت را برای افرادی که از توانایی مالی بالایی برخوردارند، ارائه نمایند، این در حالیست که استفاده از موسیقی حق طبیعی هر فردی است، حداقل در کشورهای پیشرفته که این اصل رعایت می شود.
۴- به سراغ فکت دوم این گزارش می رویم و در اینجا چند کلیدواژه را مورد بررسی قرار می دهیم. اولین کلیدواژه «مدیرعامل خانه موسیقی» است که از عنوان یک مقام مسئول (آن هم در حوزه موسیقی) پرده برمی دارد. فردی که حداقل نسبت به آدمهای معمولی از توانایی بسیار بیشتری برای حل مشکلات حوزه موسیقی برخوردار است و خب مسلما مشکلات حوزه موسیقی همانطور که می تواند مربوط به فعالان این عرصه باشد، می تواند مربوط به مردمی باشد که طرف دیگر ماجرا هستند، همانهایی که موسیقی برایشان تولید می شود. دومین کلید واژه مورد نظر ما کلمه ی «متاسفیم» است که از زبان همین مقام مسئول بیان می شود، او بابت بلیت گران کنسرتهایی که در این سالها روی صحنه رفته اند ابراز تاسف می کند، در حالیکه من روزنامه نگار هم می توانم این ابراز تاسف را بیان کنم بی آنکه مدیرعامل خانه موسیقی باشم. این یعنی اگر منِ «یک لا قبا» برای گرانی یک محصول (فرهنگی و غیر فرهنگی اش فرقی نمی کند) فقط ابراز تاسف کنم، مدیرعامل یک نهاد هم فقط ابراز تاسف کند، معاون وزیر هم فقط ابراز تاسف کند، خود وزیر هم همینطور، معاون اول رئیس جمهور هم به همین ترتیب و حتی رئیس جمهور هم ایضاً! پس چه کسی قرار است جلوی این گرانی های بی رویه را بگیرد؟ در ابتدای گزارش بیان کردیم که دولت در همه جا مقصر نیست، اما منظورمان این نبود که مسئولان دولتی فقط بنشینند و نظاره گر باشند که چه اتفاقی می افتد، بعد هم دور هم بنشینند و میتینگ بگذارند که چه شد و چه نشد و هیچ اقدام موثری برای رفع مشکل گرانی انجام ندهند. وقتی مسئول شدی و مسئولیتی را پذیرفتی باید مشکلات مردم برایت مهم باشد و حل آنها برایت مهمتر. مسئولیت پذیرفتن فقط این نیست که به فک و فامیلت در سازمانی که در آن فعالیت می کنی پست بدهی و حقوق های نجومی نصیبشان کنی، بی آنکه تخصصی در زمینه پستی که نصیبشان شده، داشته باشند. آخرین کلیدواژه و البته مهمترینشان، «توده مردم» است. همان واژه ای که شوربختانه هیچکس به آن اهمیت نمی دهد، نه هنرمند و نه مقام مسئول، انگار این واژه به وجود آمده که فقط در شعارها مورد استفاده قرار گیرد. چرا که وقتی پای عمل به میان می آید، آن هنرمندی هم که خودش از دل همین مردم به ثمر نشسته هم در ابتدا به فکر منافع مالی خودش است و مفهوم واژه «مردم» را تنها زمانی مورد استفاده قرار می دهد که منافع خودش در آن قرار دارد. البته که شاید او هم تقصیر چندانی نداشته باشد و خودش گرفتار گرانی های دیگری باشد که ما از آنها بی خبریم.