سینماسینما، فرهاد خالدی نیک حدیث جان‌بزرگی با ساخت مستند «مغیسف» (نخل یوسف) دوربینش را به مناطق محروم جنوب کشور می‌برد و پرتره‌ای دیدنی از انسانی به ظاهر معمولی را به تصویر می‌کشد. انسانی که کمی که پیش می‌رویم و با فعالیت‌های مختلفش در حوزه محیط زیست و به عنوان همیار طبیعت آشنا می‌شویم، متوجه تفاوت‌های […]

سینماسینما، فرهاد خالدی نیک

حدیث جان‌بزرگی با ساخت مستند «مغیسف» (نخل یوسف) دوربینش را به مناطق محروم جنوب کشور می‌برد و پرتره‌ای دیدنی از انسانی به ظاهر معمولی را به تصویر می‌کشد. انسانی که کمی که پیش می‌رویم و با فعالیت‌های مختلفش در حوزه محیط زیست و به عنوان همیار طبیعت آشنا می‌شویم، متوجه تفاوت‌های فاحش او با آدم‌های معمولی اطرافش می‌شویم.

انسانی شریف به نام حسن سکنجه که نسبت به اتفاقات پیرامونش بی‌تفاوت نیست و تلاش می‌کند به اندازه توان خود در حفظ اکوسیستم منطقه سهیم باشد. این چنین است که وقتی پرندگانی زیبا را از دست شکارچیان غیرقانونی نجات می‌دهد، نه فکر خوردن آنها می‌افتد و نه به فروختن آنها می‌اندیشد. همان‌طور که با علاقه‌ای خاص، در جهت تامین آب آشامیدنی حیوانات تلاش می‌کند و همچون یک محیط‌بان غیرتمند، مراقبت از حیوانات این سو و آن سوی زادگاهش را بر عهده می‌گیرد.

جان‌بزرگی در مقام تهیه‌کننده، پژوهش‌گر و البته کارگردان فیلم، با هوشمندی خاصی فعالیت‌های روزمره سکنجه را زیرنظر می‌گیرد و با نریشن‌هایی با لهجه شیرین جنوبی که حاوی توضیحات جالب توجه اوست، به گونه‌ای ظریف پیام مدنظرش را منتقل می‌کند. توضیحاتی که در بطن خود اشاراتی چند به کم‌کاری‌ها و سوءمدیریت‌های سازمان‌ها و نهادهای دولتی دارد و به نوعی آنها را مسئول اغلب کاستی‌ها و مشکلات زیست محیطی منطقه می‌داند. مسئولینی که شاید اگر به اندازه‌ی سکنجه و سکنجه‌ها احساس مسئولیت می‌کردند، شاهد ظهور و بروز چنین فجایعی در عرصه‌های گوناگون محیط زیست نبودیم.

فاجعه‌ای نظیر آن بلایی که بر سر ماهی‌ها و موجودات آبزی آب‌های جنوب کشور آمده و حضور کشتی‌های چینی باعث شده تا تورهای صیادان ایرانی هر بار بیش از قبل، خالی و خالی‌تر شوند. فیلم با نمایش لحظاتی از حضور خانواده سکنجه در کنار دریا و رازگشایی از مشکل قلبی دختر وی پایان می‌یابد. مشکلی که گویی قرار است با اخذ وامی یا فروش وسیله‌ای حل شود چون آقای سکنجه تمایل ندارد از فرصت‌هایی که برای دستیابی به منافع مادی بیشتر در اختیار دارد، استفاده کند. انسانی که حتی گوشت گوسفندان خودش را نمی‌خورد، چون با خوردن آنها احساس گناه می‌کند. او از معدود آدم‌های نیک این روزگار است که هنوز حواسشان به دل خودشان و حال دیگران هست و این شیوه‌ی دلی زندگی کردن را با هیچ چیز عوض نمی‌کنند. درست مثل عملکرد کارگردان فیلم که کاملاً پیداست که «مغیسف» را دلی ساخته و رمز و راز به دل نشستن فیلم نیز در همین نکته نهفته است!