علیرضا مرادی در ایرنا نوشت :سال ۸۷ وقتی همایون اسعدیان نقش روحانی گرفتار در مشکلات عدیده زندگی در فیلم «طلا و مس» را به بهروز شعیبی ۲۹ ساله داد، خیلی‌ها گمان می‌کردند این بازیگر جوان یک شبه ره صد ساله را طی کرده است. اما اگر کسی به صورت حرفه‌ای سینمای ایران را دنبال می‌کرد […]

علیرضا مرادی در ایرنا نوشت :سال ۸۷ وقتی همایون اسعدیان نقش روحانی گرفتار در مشکلات عدیده زندگی در فیلم «طلا و مس» را به بهروز شعیبی ۲۹ ساله داد، خیلی‌ها گمان می‌کردند این بازیگر جوان یک شبه ره صد ساله را طی کرده است. اما اگر کسی به صورت حرفه‌ای سینمای ایران را دنبال می‌کرد متوجه می‌شد که اینگونه نیست.

بهروز شعیبی تا نزدیک به ۳۰ سالگی تقریبا تمام مسئولیت‌های سینمایی را در فیلم‌های کم نام و نشان، مهم و بعضا درخشان سینمای ایران ایفا کرده بود. او از نقش آفرینی پسر یک دنده و لجباز حاج کاظم (پرویز پرستویی در آژانس شیشه‌ای) گرفته تا دستیاری فرزاد موتمن در اثر مهم شب‌های روشن را پشت سر گذاشته بود.

شعیبی برنامه‌ریز سالاد فصل جیرانی، دستیار محمدحسین لطیفی در خوابگاه دختران، بازیگر نقش صادق هدایت در مستند داستانی خسرو سینایی و نیز کارگردان چندین فیلم از جمله باغ آلوچه بود، البته باید اذعان کرد با وجود کارهای بعضا مهم، زندگی شعیبی با طلا و مس به یک باره تغییر کرد، نگاه‌ها به سوی شعیبی جلب شد و او هم بلافاصله از این بزنگاه نهایت استفاده را برد و سویه کارگردانی خود را بیش از پیش پر رنگ کرد. به گونه‌ای که دیگر امروز شعیبی را در وهله اول به عنوان یک کارگردان و صاحب اثر می‌شناسیم تا یک بازیگر یا یک دستیارکارگردان.

پسر یک دنده حاج کاظم
بهروز شعیبی در فیلم «آژانس شیشه‌ای»

برای بررسی کارنامه فیلمسازی بهروز شعیبی باید به اواسط دهه ۸۰ برویم، جایی که او اولین فیلمش را با نام باغ آلوچه در ژانر کودک کارگردانی کرد. در باغ آلوچه دزدی با نقش‌آفرینی حسن شکوهی یک شب به خانه ای می‌رود که در آن کودکی تنها زندگی می‌کند، شکل‌گیری رابطه دوستی میان این دو، قصه فیلم را پیش می‌برد. در این فیلم، شعیبی و فیلمنامه‌نویس کار محمدرضا آریان احتمالا نیم نگاهی به شاهکار دهه نود تنها در خانه اثر کریس کلمبوس داشته‌اند، گرچه که قصه باغ آلوچه مسیر دیگری را در رابطه میان دزد و کودک طی می‌کند. با این حال فضای سرخوشانه میان کاراکتر کودک و دزدِ خانه و همینطور وجود پدر و مادرهای همیشه گرفتار، مخاطب را به یاد فیلم تنها در خانه می‌اندازد.

شعیبی در تجربه بعدی به سراغ کارگردانی یک کار مستند بلند با نام ستاره روی زمین می‌رود. این مستند به تفکرات کودکان درباره اینکه در آینده می‌خواهند چه کاره شوند نگاهی انداخته است. چندین ستاره مشهور ورزشی و سینمایی مانند نیکی کریمی و امین حیایی هم در این مستند حضور دارند. این ستاره‌ها به کودکی خودشان رجوع می‌کنند و درباره اینکه در کودکی می‌خواستند چه کاره شوند صحبت می‌کنند.

تا اواخر دهه ۸۰ دغدغه فیلم ساختن درباره بچه‌ها همچنان با شعیبی همراه بود، او بعد از مستند ستاره روی زمین فیلم تلویزیونی بال‌های خوشبختی را ساخت. بالهای خوشبختی همچون باغ آلوچه به رابطه دوستی میان یک کودک تنها با یک شخص بالغ، این بار البته نه یک دزد بلکه یک حقوقدان بازنشسته می‌پردازد. در این جا پدر و مادر کودک در آستانه طلاق هستند و این کار شعیبی دیگر فضای شاد و مفرح فیلم سینمایی قبلی‌اش را ندارد.

به نظر می‌رسد بال‌های خوشبختی آغاز تغییر مسئله شعیبی از موضوع کودکان به دغدغه بزرگسالان باشد. در حالی که در باغ آلوچه شاید تنها مسئله‌ای که شعیبی برای آن به دنبال راه حل می‌گردد تنهایی کودکان و نداشتن هم صحبت باشد، در حالی که در بال‌های خوشبختی در کنار این مسائل، پدر و مادرها نیز مورد توجه شعیبی هستند، پدر و مادرهایی که با کوچک‌ترین مشکل بدون توجه به سرنوشتِ فرزندان و با خودخواهی به طلاق می‌اندیشند.

بعد از این سه کار، شعیبی که با طلا و مس عیارش به عنوان یک بازیگر در سینمای ایران مشخص شده بود، جایگاه فیلمسازی خود را بیش از پیش تقویت کرد. او تا سال ۸۹ سه فیلم تلویزیونی دیگر با نام‌های جدامانده، پیش خواهد آمد و میان ماندن و رفتن را کارگردانی کرد. در میان این کارها به نظر می‌رسد دیدگاه و طرز تفکر شعیبی بیش از همه با پیش خواهد آمد نمود پیدا می‌کند. در این فیلم برای نخستین بار دلمشغولی‌های مذهبی شعیبی با همگرا شدن سه داستان مجزا در شب تاسوعا رنگ و بو می‌گیرد، همان دلمشغولی‌هایی که شعیبی بعدها شبیه آن را در سریال پرده‌نشین بسط می‌دهد.

در کارنامه کارگردانی شعیبی اما دهلیز به نوعی اولین کار جدی سینمایی اوست. در دهلیز ما شاهد خانواده‌ای هستیم که در آن پدر خانواده در آستانه قصاص قرار دارد. با وجود موضوع قصاص شعیبی به عنوان کارگردان در این فیلم بیشتر به نظر می‌رسد تاکید خود را بر تاثیر بخشش بر نسل‌های آینده و کودکان قرار داده است. در یکی از سکانس‌های کلیدی فیلم، پدر در آستانه اعدام با بازی رضا عطاران از فرزندش که مرتکب خطایی شده می‌خواهد از فرد متضرر عذرخواهی کند، عذرخواهی که البته پذیرفته نمی‌شود. به نظر می‌رسد این ردِ درخواست بخشش برای شعیبی در این فیلم مسئله بوده است و او خواهان پایان چرخه انتقام است. به نظرِ شعیبی زندگی در اجتماع همچون شمشیر دو لبه است، اگر امروز کسی را نبخشیم به بخشش فردای او و یا نزدیکانش نباید امید داشته باشیم.

اگر تا دهلیز همچنان دنیای کودکان هرچند به صورت کم رنگ در فیلم‌های شعیبی به چشم می‌خورد، در مجموعه تلویزیونی پرده‌نشین اثر بعدی شعیبی به طور کامل حلقه اتصال این کارگردان جوان با دنیای کودکان گسسته می‌شود. او در پرده نشین به مسئله دیگرش که همانا سبک زندگی ایرانی-اسلامی آن هم با تاکید بر حضور و اثرگذاری روحانیون در میان مردم، می‌پردازد.

پسر یک دنده حاج کاظم
پشت صحنه فیلم «روز بلوا» به کارگردانی بهروز شعیبی

بهروز شعیبی که جایگاه خود را به عنوان یک فیلمساز تا اندازه‌ای تثبیت کرده است، پس از بازی در نقش‌های کناری در چندین فیلم و سریال مثل گزارش یک جشن و مهمان داریم در جایگاه بازیگر نقش اصلی در مجموعه تنهایی لیلا دیده می‌شود. شعیبی در تنهایی لیلا البته باز هم پرسوناژ رایج بازیگری‌اش را که همان نقش آدم‌های به شدت مثبت است، تکرار کرد. او در این سریال در نقش محمد، متولی امامزاده که دختری مدرن و امروزی عاشقش می‌شود، ظاهر شده است.

شعیبی در همان سال نمایش تنهایی لیلا، با سیانور دومین ساخته مهم و جدی سینمایی‌اش به دوره ملتهبی از تاریخ معاصر ایران سرک می‌کشد. او در این فیلم یک داستان عاشقانه نامتعارف را در دوره خونین تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به تصویر کشیده است. تصویری وفادارانه از دوره‌ای سربسته از تاریخ معاصر ایران که تا پیش از آن کمتر کسی به سراغش رفته بود.

بهروز شعیبی که با دهلیز نشان داده بود به مسائل ریشه‌ای اجتماعی توجه زیادی دارد و این قبیل موضوعات برای او دغدغه و مسئله به شمار می‌آیند، با اثر بعدیش دارکوب به سراغ معضل اعتیاد رفت. او در دارکوب درگیری مجموعه‌ای از افراد با موضوع اعتیاد را به تصویر می‌کشد. در این فیلم برخلاف خیلی از فیلم‌های دیگر از سینمای ایران که در این سال‌ها با موضوع مواد مخدر ساخته شده‌اند این اعتیاد است که نقش آنتاگونیست فیلم را ایفا می‌کند، شخصیت‌ها همگی قربانی اعتیاد هستند و این قربانی بودن را ما در سرتاسر فیلم با تمام وجود احساس می‌کنیم و می‌پذیریم که رذالت‌های موجود در وجود شخصیت‌ها همه تحت تاثیر این شرایط ویژه قرار دارند.

زمانی راجر ایبرت منتقد نامدار آمریکایی درباره اثر درخشان رودخانه مرموز کلینت ایستوود گفته بود: «تا پیش از این فیلم برای من ایستوود تنها یک بازیگر بود و او را با وجود ساخت نابخشوده به عنوان یک فیلمساز نمی‌پذیرفتم، اما با رودخانه مرموز به این نتیحه رسیدم که او یک فیلمساز بزرگ است.» شاید برای شعیبی در قطع کوچک و مینیاتوری همین موضوع صدق کند. اگر تا زمان ساخت دهلیز و بعد از آن سیانور هنوز خیلی‌ها او را به عنوان یک فیلمساز به حساب نمی‌آوردند با دارکوب به او به صورت جدی‌تر نگاه شد.
دارکوب در سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر بسیار خوش درخشید. فیلم در چندین رشته نامزد جایزه سیمرغ بلورین شد و توانست برای دو بازیگرش سارا بهرامی و جمشید هاشم‌پور سیمرغ بلورین را به همراه بیاورد.

پس از تجربه موفق دارکوب شعیبی با مجموعه کمدی گلشیفته به شبکه نمایش خانگی آمد، اثری که به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران یک عقبگرد به شدت ناامیدکننده در پرونده کاری شعیبی بود. گلشیفته روایت مشکلات چهار زن در جامعه امروز بود. در این کار شعیبی سعی کرده بود با بن‌مایه‌های کمدی به مشکلات چهار زن داستان خود بپردازد، شیوه‌ای که البته توفیقی در آن نداشت.

حالا اما پس از دو سال دوری از سینما و تلویزیون، شعیبی تصمیم گرفته تا روز بلوا را که پیش از این در سی‌وهشتمین جشنواره فجر رونمایی شده بود بصورت مینی سریال در شبکه نمایش خانگی توزیع کند. مینی‌سریالی که موضوعی جسورانه دارد و با محوریت قراردادن یک روحانی جوان و محبوب (با بازی خوب بابک حمیدیان) که درگیر یک پرونده بزرگ فساد مالی می‌شود درام سیاسی جذابی ساخته که می‌تواند برای مخاطبانی که بدنبال قصه‌های نزدیک به دنیای واقعی هستند جذاب باشد.